Date Range
Date Range
Date Range
مرد جواني در آرزوي ازدواج با دختر کشاورزي بود. کشاورز گفت برو در آن قطعه زمين بايست. من سه گاو نر را آزاد مي کنم اگر توانستي دم يکي از اين گاو نرها را بگيري من دخترم را به تو خواهم داد. در طويله اولي که بزرگترين بود باز شد . باور کردني نبود بزرگترين و خشمگين ترين گاوي که در تمام عمرش ديده بود. گاو با سم به زمين مي کوبيد و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشيد تا گاو از مرتع گذشت.
اما هرچه داخل نسخه ام نگاه کردم. را دارم که آنقدر برایم کسی هست. که نگاهم به دنبال کسی نیست. و این را هزاران بار فریاد. که دیگر کسی به چشمانم نمی آید. و هیچ نگاهی دلم را نمی لرزاند. است که مانند گنجینه ای گرانبها. چه آرامشی داره این زندگی. آدم دوست داره گاهی غرق. غرق شدن همیشه تو آب نیست.
Parceque chaque instant est unique. Commence par suivre FairyPriscilla pour devenir ami.